طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

------------ "روز هایی برای خدا" --------------

من و وجدانمو و دلم!اینجور باهم قرار گذاشتیم
برای خدا وبه عشق مولا وخدمت به بهترین ها
بهترین هایی که داراییشون پاکی و صفا هست
نه مال و سرمایه و مقام و زیبایی...
حرکت کنیم...
قرارمون اینه: که تلاشمون و جهادمون ...
"فقط" برای تجربه و پیشرفت نباشه!
دعا کنید حواسم باشه این کار رو پله قرار ندم
دعـــــــا کنید تا آخــــــــــــر بمونــــــــــم...
--------------------- یا حق -------------------

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
نویسندگان

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

عقل معاش می‌گوید که شب هنگامِ خفتن است، اما عشق می‌گوید که بیدار باش، در راه خدا بیدار باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد.

عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است، اما عقل معاد می‌گوید که همه‌ی چشم‌ها در ظلمات محشر، در آن هنگامه‌ی فزع اکبر، از هول قیامت گریانند، مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد.

عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است، اما عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که جهان ظلمتکده‌ی کفرآبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟ عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که هنوز خون گرم امام عاشورا از زمین کرب و بلا می‌جوشد و تو را فرا می‌خواند؟ چگونه می‌توان خفت و جهان را در کف جهال و قد‌اره‌بندها رها کرد؟ نه، شب هنگام خفتن نیست...

شهید آوینی

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۹
طلبه جهادی

داره بارون میاد و من دارم به این فکر میکنم که امروز آسمونم غصه داره، و شاید نتونسته این همه غربت رو تحمل کنه! بچه های علی و فاطمه (بچه شیعه ها رو میگم) سیزده بدر رو  با شکوه تموم برگزار کردن! اصلا هم مهم نیست که یکی این روزا غصه داره، یکی منتظر شیعه هاش هست که برن و بهش تسلی بدن...

اونجور که رفقا گفتن دیشب و امروز مجالس بی بی خیلی خلوت بوده و بچه های زهراء خستگی سیزده بدر و تفریح رو  درمیکردن...!

کسی نمیگه حتما دهه بگیریم و...  اصلا هفته و چند روز قبل هم پیشکش! ولی کاش شب و روز شهادتی خودمون رو به ارباب نشون میدادیم، آخه میگن مستحبه آدم خودش رو به صاحب عزا نشون بده...

کاش بخاطر دور شدن نحسی، بخاطر حاجت روایی هم که شده می رفتیم و یه سر به مجلس عزای فاطمه میزدیم، امام و رهبرمون فرمودن : من رزق سال کشور را در شب های فاطمیه می گیرم!!

به نظرتون بازم برای فــرج دعـــا کنیم؟ نکنه آقا بیاد و باز تو کوچه "تک و تنهایی" مجبور بشه دنبال یار و همراه بگرده ...؟ میترسم بیاد و ما پای تلوزیون باشیم و محو دیدن سریال یا  سیزده بدر و شمال و کیش و  ....

۷ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۳۲
طلبه جهادی

می فرمود:  روضه خوندن امام زمان با ما فرق داره! وقتی ما قرار باشه گریه کنیم، باید کسی برامون مصیبت بخونه، ما تصور کنیم، بعد گریه کنیم! ولی آقا و مولای ما اینجور روضه نمیخونن! آقا به همه این مصائب علم دارن، علمی که هر لحظه تازه هست... یعنی مولای ما هر لحظه در و دیوار رو سیلی و کربلا رو....

بعدش ابروهاشو درهم کشید و گفت: خیلی مراقب باشید، حواستون باشه این روزا آقا عزادارن و یادتون نره حضرت حجت همیشه من و شما رو میبینن... بعدش هم آه ی کشید و گفت؛ البته اگه کسی عاشق و دلسوخته باشه نیاز به این حرفا نیست! کسی که کسی رو دوست داشته باشه بفهمه درد داشته دردش میگیره، نمیتونه بی تفاوت باشه...

امشب شهادت مادر امام زمان هست، شهاد برترین و بهترین بانوی عالم هستی، خونه علی هم که معلومه چه خبره، فقط من موندم  چرا تو دلای ما و تو شهر و کوچه های ما هنوز خبری نشده!

خیلی ها میگن بسه گریه کردیم! و شادی رو نباید گرفت و... یه عده هم که اعتقاد بیشتری دارن میگن؛ شهادت از بعد از نماز شروع میشه! واقعا این جواب رو حاضریم به صاحب عزای این روزا بگیم!

بچه شیعه ها برای مادرمون چیکار کردیم؟!!

۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۱۸
طلبه جهادی

جشن پوریم؛ رقص یهود در هولوکاست ایرانیان
"سیزده بدر" روز جشن یهود به مناسبت کشتار 500 هزار ایرانی!!


از جشن پوریم چه می دانید؟ هولوکاست واقعی را یهودیان در کجا و علیه چه کسانی اجرا کردند؟ آیا از کشتار ده ها هزار ایرانی به دست یهودیان اطلاعی دارید؟ آیا روز "13 بدر" نوروز و خروج از خانه ها ریشه در قتل عام ایرانیان باستان دارد؟ با گزارش ویژه از پایکوبی صهیونیست ها در سالروز کشتار ایرانیان همراه شوید.

برای جواب این سوالات و دیدن عکس های جشن پوریم   کلیک  کنید.

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۲۹
طلبه جهادی

کنار جاده همانطور که به چوب دستیش تکیه داده بود، دست تکان می داد، به راننده گفتم: " وایستا فکر کنم آب میخاد" از ماشین پیاده شدم ، رفتم طرفش...

سلام پدرجون خوبی؟ آب میخاید یا جای میخاید برید؟

به سرتاپای من نگاهی انداخت، از نگاهش معلوم بود مرا شناخته است! این را از برق چشمانش می شد فهمید! با خودم گفتم اگر نشناسی باز هم کارت را راه میندازیم... سرش را بالا گرفت و همانطور که دست های پینه بسته اش رو از دستم جدا می کرد گفت؛ "خیلی وقته منتظرتونم!  گفتم منتظر من یا ماشین؟ "

گفت؛ منتظر شما حاج اقا ! از این حرفش تعجب کردم و  ذهنم پر شد از سؤال های جور واجور، پیش خودم گفتم حتما از نداری و گرفتاری پیش من آمده یا اینکه رفقای جهادی چیزی  گفتند...

خلاصه...؛ گفت بی ادبی هست ولی چند لحظه میخام وقت شمارو بگیرم و باشما کار دارم، بعد بدون مقدمه دستم رو گرفت، مرا کنار کشید و طوری که راننده نبیند پلاستیک مشکی که دستمالی پارچه ای داخلش پیچیده شده بود را در دستم جا داد. بعد با شرم و خجالت و با آن لهجه شیرین خراسانی گفت "خیلی وقته نیت کردم برای حضرت زهرا کاری بکنم! اگه شد با این یه کار کوچیک برای حضرت فاطمه بکنید."

سرش پایین بود دستش رو از دستم کشید و زیر لب صلوات می فرستاد و رفت...

رفتنش را نظاره میکردم، گیج شده بودم، پیرمرد که معلوم بود چوپان روستا است، همونطور که دور میشد به آسمان نگاهی کرد و آستینش را روی صورتش کشید.

یاد بچگی هایم افتادم یاد وقت هایی که پیش مادرم اشک هایم را با آستینم پاک می کردم...

وقتی پلاستیک را باز کردم بوی عطر فضا را پر کرد! حدود پانصد هزار تومان داخل دستمال بود! به دستمال و حتی اسکناس ها عطر زده بود...

مطمئنم گوسفندش را فروخته، گوسفندی که حتما اندک سرمایه اش بوده...

+گاهی غبطه خوردن گلوی آدم رو به درد میاره من هنوز گلوم درد میکنه...

۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۵۹
طلبه جهادی