طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

------------ "روز هایی برای خدا" --------------

من و وجدانمو و دلم!اینجور باهم قرار گذاشتیم
برای خدا وبه عشق مولا وخدمت به بهترین ها
بهترین هایی که داراییشون پاکی و صفا هست
نه مال و سرمایه و مقام و زیبایی...
حرکت کنیم...
قرارمون اینه: که تلاشمون و جهادمون ...
"فقط" برای تجربه و پیشرفت نباشه!
دعا کنید حواسم باشه این کار رو پله قرار ندم
دعـــــــا کنید تا آخــــــــــــر بمونــــــــــم...
--------------------- یا حق -------------------

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
نویسندگان

خاطرات نوروز2

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۸ ب.ظ
نمیدونم وقتی قسمت اول رو خوندین چی تو ذهنتون نقش بسته و چه حسی داشتین؟!
ولی این اردو واقعا نفس گیر بود، با اینکه تموم تیم اجرایی و خادمین اردو از اون پاکارا و با تجربه های جهادی بودن و به قولی از استخون تروکنده های مدیریت بحران بودن!! ولی مشکل خیلی زیاد بود، اختلاف دیدگاه و گسترده بودن طیف نیروی جهادی و مشکلات هماهنگی و...
اردوی جهادی نوروز در خدمت نیرو ها و کادر چهار گروه جهادی بودیم!! دانشجوهای با صفای دانشگاه امام حسین(کانون زنده یاد شهید کلاته)-طلاب خراسان جنوبی(گروه مبشر) طلبه های قم و دانشجوهایی از هرکجا! (گروه طریق وصل) جهادیای گروه " عباد" هم که نوکری و خادمی بچه هارو داشتن... تازه غیر اینا طلبه های خارجی هم بودن!! با کلی نیروی آزاد!!!  فک کنید چی میشه...
خلاصه اردو با کلی مشکل شروع شد ولی الاظاهر با مشکلات وصلت کرده بود! اردو رو میگم بعدا میفهمید چرا!!! شب بچه ها رسیدن مرکز بخش هفت چشمه( مدرسه راهنمایی شهید مصطفی خمینی) اتاق ها مشخص شد، شام و استراحت... فردا صبح که برا نماز بیدار شدیم دیدیم ای دل بیدار!! آب قطعه!! بیشتر از 100 نفر آدم!! سرویس بهداشتی و... آب خوردن و آشپزخونه و...
نمازو یجوری خوندن! بعدش با رفقا تصمیم گرفتیم؛ تا آب بیاد بچه ها استراحت کنن! نزدیک ظهر شد ولی آب نیومد! کلی پیگیری و دوندگی بالاخره با کلی مشکلات بچه های تدارکات(حسن آقا رفیعی وآقا بابک و داداش مجتبی و ...) تانکر گیر آوردن که اونم بمونه چطور تانکری!! با بدبختی آب برا صبحونه جور شد!! مشکل اب همچنان ادامه داشت...
این یه طرف ماجرا! اون طرف قضیه هم مشکل بر قرار بود!!!
شبی که رفقا رسیدن یه باد خیلی شدیدی اومد، یادم رفت بگم قطعی آب هم بخاطر همون باده بود... این باد باعث قطعی برقم تو روستاهایی که قرار بود کار عمرانی انجام بشه شد!!
قرار این بود تا بچه ها میرسن اسکلت مسجد رو بزنن، که دیوار چینی مسجد شروع بشه. مونده بودیم چیکار کنیم!!!!؟ فقط میشد یکاری کرد؛ اینکه  اردو رو تفریحی اعلام کنیم!! رفقایی هم که از خونه و زندگی و عید زدن و اومدن فی سبیل الله کار کنن و گره ای باز کنن!! سبیلشون رو عوض کنن برن تو سبیل تفریح!!! ولی خب خیلی بی انصافی بود!!
ولی همه مشکلات یه طرف چپ چپ نیگا کردنا یه طرف!!!
داداش سعید خدا خیرش بده از همون صبح زود رفت تعریف پروژه های یه روزه!!! خب ایقد آدم که نمیشد ول بچرخن!! بچه ها تا عصر برگشتن..
اینم بگم؛ قبل اردو تموم مسولیت ها و شرح وظایف مشخص شده بود، ولی تو این وضعیت دیگه نمیشد کاری کرد، مثلا آقا نیک رو که پزشک بود و تو اردو فیلم بردار و مستند ساز!!!(خداییش وارد بودا بیشتر از پزشکی!) کارشو گذاشته بود کنار و راننده شده بود!! سرتون رو درد نیارم؛ بچه ها عصر رفتن برا نقاشی زیر دست استاد عزیز آقای مدنی(سلامتیش صلوات بفرستین) چرا؟ خب خیلی با صفا و بامرام بودن...آخه خیلی حرفه آدم استاد دانشگاه باشه کلی سابقه و مسؤلیت داشته باشه بعد بیاد با اون سنش جهادی شبم تا صبح کار کنه!!!! مدیریت کار زیبا سازی(خطاطی - نقاشی مدارس- زیبا سازی مسجد) با آقا دواتگری بود، واقعا ته اخلاص و مرام بود.
آره دیگه بچه ها رفتن و نیگاه غیر مستقیمشون!! ازمون برداشته شد!! چندتا مدرسه بود و مسجد خود هفت چشمه و خطاطی و ....
این روز اول اردو بود!!!!
همه مشکلات رو نفتم دیگه شما ببخشید!!!
فعلا تا بعدا------------------------------------------------ دوستون دارم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">