طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

------------ "روز هایی برای خدا" --------------

من و وجدانمو و دلم!اینجور باهم قرار گذاشتیم
برای خدا وبه عشق مولا وخدمت به بهترین ها
بهترین هایی که داراییشون پاکی و صفا هست
نه مال و سرمایه و مقام و زیبایی...
حرکت کنیم...
قرارمون اینه: که تلاشمون و جهادمون ...
"فقط" برای تجربه و پیشرفت نباشه!
دعا کنید حواسم باشه این کار رو پله قرار ندم
دعـــــــا کنید تا آخــــــــــــر بمونــــــــــم...
--------------------- یا حق -------------------

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
نویسندگان

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طلبه جهادی» ثبت شده است

وقتی کسی بهت بدی میکنه، فحش میده، ببخشش...
این بخشش، سود رسوندن به اونی نیست که بهمون بدی کرده...
که دلمون نیاد، که کینه و بغض، منصرفمون کنه !
بخشش، تموم سود و نفعش برای بخشنده است...!


+ بر عکس نفرین که شمشیر دو لبه است...!

+ بیایم تو این ماه شعبان یخورده شبیه خدا بشیم...
خالی از ناراحتی و کینه و نفرت و بغض...

و سرشار از عشق و دوست داشتن...

 

۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۳
طلبه جهادی

قبلا که توفیق بود گاهی خاطرات شهداء رو میخوندم، تو زندگی نامه بعضی از شهداء خونده بودم که به حضرت حجت خیلی ارادت داشتن، نه فقط ارادت ذهنی و فکری نه! یعنی همیشه جوری بودن که انکار در محضر آقا هستن، لباس و ظاهرشون، اخلاق و برخوردشون، حرف و صحبتشون و...

یکی از چیزایی که برام جالب بود این بود که شهدایی رو میشناختم که حتی برای عروسی اقا و مولاشون رو دعوت می کردن! خب این برای اون روحیه و اون شرایط شاید طبیعی باشه...

فکر کنم یه ماه پیش بود که یکی از رفقای با صفای منطقه ای که کار میکنیم، زنگ زد که میخوام با شما صحبت کنم، نگران بود و نگرانیش این بود که میخام عروسی بگیرم و خونواده خودم و خانمم میگن باید عروسی شاد باشه و بزن و بکوب و...

اول فقهی بهش جواب دادم، که اگه حدود رعایت بشه و لهوی نباشه و... اشکال نداره. یه آهی کشید و گفت آخه روحانی که اومده بود روستامون گفته همیشه یاد امام زمان باشید و سعی کنید امام زمان که پدر شما هستن رو خوشحال کنید.

من میخواستم امام زمان رو به عروسیم دعوت کنم و خوشحالشون کنم! اگه اونجوری باشه میترسم وقتی آقا بیان ناراحت بشن، گفت امام زمان هم دوست داره بیاد تو عروسی درسته؟! بعد خودش گفت مگه آقا دل ندارن مگه ...

این استدلال و حرفای یه جوون روستایی هست! با خودم فکر میکنم چقد من عقبم...

۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۰
طلبه جهادی

این پست را فقط باید سکوت کرد.

 

+ خونه علی رو نمیدونم، ولی اینجا دیشب عروسی بود!

+ باید تکیه دهی به دیوار کوچه و نظاره کنی رنج تاریخ را...

۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۵۰
بهاری ...

یکی از عزیزان فرموده بودن؛ ساخت مسجد اولویت نداره و باید اول مشکلات مردم حل بشه و بعدش هم عابد و مسجدی تربیت بشه و... و این هارو مقدمات و شاید اولی تر از ساخت مسجد دونستن! خدمت این دوست عزیزم و دوستانی که این نظر رو دارن عرض کنم؛ این حرف، حرف درستی هست، ولی کامل نیست!

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۴۶
بهاری ...

وقتی وارد خونه پیرمرد روستایی شدیم فقر و نداری از همه جا می بارید، ولی این قبل از درک بارش  فهم و معرفت بود! یکی از رفقایی که باهم رفته بودیم برای بازدید از روستاها، می خواست یه جوری به پیرمرد روستایی بفهمونه که ما از کم کاری برخی مسولین در قبال شما ناراحتیم، و طرف شماییم و از این حرفایی که عموما وقتی میریم مناطق محروم برای کم شدن وجدان دردمون میزنیم! خلاصه دوستمون گفت؛ کاش مسؤلین بیان و ببینن تو چه وضعی زندگی می کنید، چه مشکلاتی دارید و...

داشتم پیرمرد روستایی رو نیگا می کردم ببینم عکس العملش چیه، اشک تو چشماش حلقه زد همونطور که اشک رو گونه هاش می غلطید گفت؛ حاج آقا قرار نبوده انقلاب برای ما کاری بکنه! ما شرمنده ایم که نتونستیم جوری که باید برای انقلاب کاری بکنیم!

بعدها فهمیدم اون پیرمرد و استاد معرفت خیلی از مدت جنگ تحمیلی رو جبهه بوده...

روحانی جهادی

۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۰۳:۲۹
طلبه جهادی

ببخشید نشد بقیه خاطرات اردوی شهید حقانی رو بگم، درگیر برگزاری اردو بودیم... یه عده از رفقا قبل از اربعین رفتن تویسرکان که دیشب برگشتن، ماهم صبح از دیار مردمون باصفای نورآباد (دلفان) برگشتیم...

چندتا عکش از اردوی جهادی شهید حقانی رو میذارم براتون، انشاءالله وقت شد بقیه چیزایی که تو ذهنم مونده رو براتون می گم.

برای دیدن عکس ها در اندازه واقعی روی آن کلیک کنید

  

هدیه به پیشگاه خانم حضرت زهراء سلام الله علیها صلوات بفرستین و بقیه رو تو ادامه مطلب ببینین

۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۶
طلبه جهادی

چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران ، رستوران که نه! هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بودند، برای مشتری ها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , سه نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوون و یه پیرزن پیر مرد که تقریبا  60-70 سالشون بود ,,

ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوون حدودا 35 ساله اومد تو رستوران، چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد , البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم , بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن.

بعد از اینکه صحبتش تموم شد رو کرد به همه ما ها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از 8 سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد روکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مهمون من هستن میخوام شیرینی بچم رو بهشون بدم ,,

به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده ,, هممون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم، من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم, اما بلاخره با اسرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد ,

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۰۷:۳۱
طلبه جهادی

اینجور اگه بخوام پیش برم به قول "حامد"دوست جدیدم: دوسال طول میکشه تا تهش برم تازه کی وقت میکنه بخونه...

مختصر براتون بگم:

خلاصه اینکه بعد از یکی دو روز اردو رو روال افتاد و رفقای جهادی کارشون رو شروع کردن از این به بعد یا روستا به روستا جلو میریم و یا برای هر عرصه یه مطلب میذارم. مثلا عرصه فرهنگی یا عمرانی و...

تو اردو جهادی نوروز که به نام "یاوران خورشید" مزین بود توفیق نوکری و خدمت رسانی به نزدیک 10 روستا رو داشتیم که از این ده روستا، تو سه روستا برنامه عمرانی بود، و تو بقیشم فرهنگی و زیبا سازی

روستای اول روستای مله کبود که برنامه اصلی(زدن مخزن ذخیره آب و...) اونجا قرار بود باشه تو این روستا علاوه بر شروع ساخت مسجد، کار فرهنگی هم شد و همچنیم کار زیبا سازی

روستای دوم: روستای کوله مرز علیا بود. واقعا مردومون با صفایی داشت"مثل همه جا" اونجا هم کار مسجد و زیبا سازی و برنامه های فرهنگی بود.

روستای سوم: چمن--- بوله!! صدا نمیاد چممممممن----بوله!! بله روستای چمن بوله بود. که ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۰۷
طلبه جهادی

--------- " تا آخر بخونید، نظراتتونم حتما مشکل گشای کارمون خواهد بود" ---------

انگار همین دیروز بود!!

با یه چمدون و کلی وسایل، دنبال اتوبوس میدویدم تا برسم! عرق سر صورتمو خیس کرده بود، ولی وقتی رفقای باحال و با صفای جهادی رو دیدم تموم خستگیام تموم شد. حرکت کردیم به طرف لرستان-نورآباد یا همون دلفان- هر چند دلم راهی خراسان بود ولی اینجا هم نوکری ارباب بود باید میرفتیم... اوایل بهمن ماه بود...

بگذریم...

وقتی رسیدیم پیش قراول اومدن استقبال و... اونجا اولین دفعه با داداش سعید آشنا شدم! سعید و آقا رضا و دو سه نفر دیگه چند روز جلو تر رفته بودن واسه هماهنگی های نهایی، به جز سعید بقیه رو از قبل میشناختم ولی سعید رو تازه اونجا دیدم!

همون جا و تو گعده های شبانه بود که استارت "اردوی جهادی" عید زده شد؛ قرار بود یه اردو برگزار کنیم الگو باشه، تو اردو هم از همه قشری باشن!! هم طلبه هم دانشجو،بنا کارگر و هم فکر و غیر هم فکر!! قرار گذاشته بودیم کار گروهی و تشکیلاتی بکنیم!!

چند روزی که اونجا بودیم، با مسؤلین و ادارات هماهنگی کردیم و بعد از دو سه جلسه قرار شد یه پروژه تعریف کنیم که نیاز مردم باشه. سرتون رو در نیارم از اون وقت تا عید نزدیک 11 سفر شناسایی رفتیم گاهی 4 نفره گاهی هم 8 نفره!! جریانش خیلی مفصله! ولی تهش تصمیم این شد که یه منبع ذخیر آب تو روستای "مله کبود" بزنیم و همچنین کانال کشی آب کشاورزی و در کنارشم تعمیر مدرسه و خطاطی و نقاشی و کار فرهنگی و کلی برنامه دیگه ... که البته اصل کارمون هم فرهنگی بود!!
ولی نشد که بشه؟!
چرا؟
خب میگم براتون:

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۰۵
طلبه جهادی

یادمه چند وقت قبل یه خبرنگار اومده بود دفتر گروه، در مورد جایگاه مسجد و نقش روحانیت و کلی سوالای متداول و تکراری! با هم حرف بزنیم! تا بتونه از توش یه گزارش یا مصاحبه در بیاره و تو مجله متبوعش چاپ کنه!یکی از سوالایی که خیلیم روش مانور میداد؛ این بود که شما، یعنی من!! به عنوان یه روحانی و طلبه از حضور جوونا تو مسجد راضی هستم یا نه؟ و تهشم اینو پرسید که چیکار کنیم جوونا بیان مسجد و بیشتر به مسجد توجه کنن؟

سرتون رو درد نیارم، طبق عادت! زیاد حرف زدیم، ولی یکی از حرفایی که بهش گفتم این بود که چرا باید همیشه ما از حضور جوونا و... راضی باشیم یا نه؟

 چرا همیشه ما به عنوان طلبه، آخوند، یا مدیر مسجد باید بگیم چیکار بکنیم و نکنیم تا کیفیت و کمیت رشد کنه؟!نمیدونم شاید حرفم پخته نباشه! شایدم یه عده بگن از اساس باطله! ولی کاش می شد یه بارم شده ما میرفتیم سراغ جوونا و... و می پرسیدیم که چرا مسجد نمیان اصلا از برنامه و کارمون راضی هستن؟!!!!

کاش میشد طرح های جوونا؟! همونایی که شاید خیلی هم ظاهرشون علیه السلام نیست رو بشنویم، اینجور شاید وضع فرق کنه و عوض بشه...اینم به این معنی نیست هرچی گفتن قبول کنیم و اجرا کنیم!! 

من باید برم برا نرمش صبحگاهی دیر برسم خیسم میکنن!!

 

۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۴۴
طلبه جهادی
  • سال تحصیلى، درس را خوب بخوانید، با تحقیق بخوانید، قصدِ رسیدن به قله‌هاى علمى را پیدا کنید. در دوره‌ى فراغت هم ساعات را، روز و شب را، با این حرکت زیبا و باشکوهِ خدمت به مردم غنى کنید.
  • این کارِ اردوهاى هجرت و حرکت عظیم بسیج سازندگى یکى از برکاتش خدمت‌رسانى است که میلیون‌ها نفر از این خدمت شما به صورت مستقیم بهره‌مند می‌شوند. از لحاظ مادى، از لحاظ امور روزمره‌ى زندگى، از لحاظ معنوى و هدایت، بهره‌مند می‌شوند. شما اگر درس قرآن هم آنجا ندهید، خودِ حضور:
  • یک جوان مؤمن و متدین و متشرع در یک مجموعه‌ى روستائى، در بین جوانان، در بین مردم، مظهر مجسم آیه‌ى قرآن است؛ آن‌ها را به دین، به انقلاب، به معنویت، سوق می‌دهد. «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»؛ شما با عمل خودتان مردم را به ایمان، به اسلام، به دین دعوت می‌کنید. این خدمت‌رسانى است؛ خدمت‌رسانى مادى و خدمت‌رسانى معنوى.
  • از این مهم‌تر، خدمتى است که شما به خودتان می‌کنید؛ استعدادهاى درونى خودتان را فعال می‌کنید؛ به بالقوه‌هائى که در وجود شما هست، فعلیت می‌بخشید؛ تجربه پیدا می‌کنید؛ با زندگى مردم آشنا می‌شوید؛ این حصارهاى طبقاتى شکسته می‌شود؛ واقعیت‌هاى زندگى را لمس می‌کنید؛ در خودتان شعف و بهجت خدمت‌رسانى را احساس می‌کنید و این احساس را در وجود خودتان زنده می‌کنید. کسى که لذت خدمت و کار را بچشد، از کار خسته نمی‌شود.
  • فایده‌ى سوم: این است که شما سفیران کار و تلاش خواهید شد. وقتى شما در یک محیطى حاضر می‌شوید؛ در کویر، در کوهستان، در نقاط دور از دسترس، در میان مردم محروم مشغول کار می‌شوید، جوانى که در آن‌جاست، از شما الهام می‌گیرد و شما می‌شوید سفیر تلاش و کار و خدمت و جهاد و مجاهدت. «من احیاها فکانّما احیا النّاس جمیعا» شما دل‌ها را زنده می‌کنید؛ فایده‌ى بزرگى است. فوائد فراوانى در این کار هست. این جریان عظیم را حفظ کنید.
امام خامنه ای در دیدار جهادگران  – ۱۳۸۹/۶/۳۱
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۲
طلبه جهادی

فک نمیکنم نیاز باشه در مورد اهمیت و نیاز و یا اَجر همکاری تو همچین اردوهایی چیزی بگم!
هم تجربتون بیشتر از منه و هم تخصصتون ولی خب اگه حرفمو نگم ...
کلی کــار هست که تا محرم باید انجام بشه؛ کارای فرهنگی - هماهنگی - طراحی و تدوین و....
منتظر دست یاریتون هستیم...
"یاعلی"

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۵۴
طلبه جهادی

سلام

اواسط بهمن ماه بود که آقا رضا و داداش سعید واسه اردوی جهادی فرهنگی "یاوران خورشید" که نوروز برگزار شد یه وبلاگ راه انداختن با نام  بیل و عبا !!

برنامه های اردوی جهادی نوروز: فرهنگی-سازندگی-زیبا سازی و اشتغال زایی بود، که اگه وقت شد عکس و برنامه هاشون میذاریم!!!

از این به بعد تا سایت گروه راه بیفته هم اینجا و هم بیل و عبا در خدمتتون هستیم.

اردوی جهادی بعدیمون انشاءالله به مدد آقا ابی عبدالله محرم هست که برنامه ریزی و هماهنگی رو از الان شروع کردیم.

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۲۳
طلبه جهادی