طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

------------ "روز هایی برای خدا" --------------

من و وجدانمو و دلم!اینجور باهم قرار گذاشتیم
برای خدا وبه عشق مولا وخدمت به بهترین ها
بهترین هایی که داراییشون پاکی و صفا هست
نه مال و سرمایه و مقام و زیبایی...
حرکت کنیم...
قرارمون اینه: که تلاشمون و جهادمون ...
"فقط" برای تجربه و پیشرفت نباشه!
دعا کنید حواسم باشه این کار رو پله قرار ندم
دعـــــــا کنید تا آخــــــــــــر بمونــــــــــم...
--------------------- یا حق -------------------

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
نویسندگان

۹ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) :

 

*  کسی که به دنبال یادگیری علوم الهی و مسائل دینی اش اقدام کند مانند کسی است که روزها را روزه و شب ها را به شب زنده داری تا صبح پرداخته و آموختن یک مساله شرعی برای شخص بهتر از این است که به اندازه کوه ابوقبیس در راه خدا طلا انفاق نماید.1           

 

*  کسی که از خانه خود برای یادگیری علوم دینی بیرون آید هفتاد هزار ملک او را مشایعت میکنند و اگر در این راه از دنیا برود شهید از دنیا رفته است.2                                   

و اما...

* پیامبر مهربانی(صل الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شب معراج که به سوی آسمانها عروج کردم در مسیر خویش بر گروهی برخورد کردم که لبهای ایشان را با قیچی های آتشین می بریدند و در آتش می افکندند از جبرئیل پرسیدم اینها چه افرادی هستند ؟ در پاسخ گفت سخن سرآیان و خطیبان امت شما هستند که مردم را به کارهای پسندیده می خواندند و خود غافل اند از آن و حال آنکه ایشان قرآن را تلاوت میکردند ولی از گفتارش غافل بودند. 3                          


1- "بحارالانوار جلد 1 صفحه 184"

2-  "عین الحیوة صفحه 169"

3- "وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 318"
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۱۶:۵۹
طلبه جهادی

 

یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
********
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۶:۲۲
طلبه جهادی

ببخشید نشد بقیه خاطرات اردوی شهید حقانی رو بگم، درگیر برگزاری اردو بودیم... یه عده از رفقا قبل از اربعین رفتن تویسرکان که دیشب برگشتن، ماهم صبح از دیار مردمون باصفای نورآباد (دلفان) برگشتیم...

چندتا عکش از اردوی جهادی شهید حقانی رو میذارم براتون، انشاءالله وقت شد بقیه چیزایی که تو ذهنم مونده رو براتون می گم.

برای دیدن عکس ها در اندازه واقعی روی آن کلیک کنید

  

هدیه به پیشگاه خانم حضرت زهراء سلام الله علیها صلوات بفرستین و بقیه رو تو ادامه مطلب ببینین

۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۶
طلبه جهادی

سلام

خیلی بی مقدمه میگم! این چند روز بخاطر بعضی مسایل نشد بریم منبر و سخنرانی و...

ولی گاهی با آقا سید میرفتیم خیابون گردی!! اونم با لباس مقدس روحانیت!  باور کنید راست میگم!!

خلاصه تو این گشت و گزار گاهی با کسی هم صحبت میشدیم گاهی لبخندی و سلامی و...

با اینکه همیشه اعتقادم همین بوده، ولی بیشتر باور کردم که تاثیر این کارا از منبر کمتر نیست و شاید بعضی وقتا و برای بعضی مخاطبین مؤثرتر هم باشه!!

آره معجزه ای به نام محبت و خنده!! که اگه دریابیم ره صدساله رو یه شبه که نه ولی یه ساله میریم!!

به امید لبای خندون برای همه...

۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۲ ، ۰۷:۵۹
طلبه جهادی
آیت الله مشکینی(ره):
در این سفر باید، قصد خالص و هدف تنها خداوند باشد. باید در دیدگاه مبلغان، انجام وظیفه و تبلیغ «ماانزل الله» اصل باشد. قربةً الی الله برود. هدفش الله باشد. درد دین داشته باشد. دلش برای دین بسوزد، دلش برای اسلام بسوزد
و
روحانی و مبلغ باید متواضع باشد، فروتن باشد، هیچ وقت، خودش را حساب نکند، با مردم متواضعانه رفتار کند....

 

۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۱۲:۴۲
طلبه جهادی
 

صهبای سحر جام مرا می خواند

 
صحرای خطر گام مرا می خواند
 
وقت خوش رفتن است هان گوش کنید
 
از عرش کسی مرا می خواند . . .
 
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۱
طلبه جهادی

آن شراب طهور که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که اینچنین بی سرو دست و پا افتاده اند. آن شراب طهور را که شنیده ای تنها تشنگان راز را می نوشانند، ساقی اش حسین است؛ حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین...

شهید آوینی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۱:۰۶
طلبه جهادی

پیام رو مثل همه پیامای دیگه حذف کردم! فکر نمیکردم بهش نیاز پیدا کنم و نیاز بشه برم بپرسم و از چند و چون پیام و اردو با خبر بشم؟! ...

الان یه هفته ای هست اردو تموم شده، وقتی حاج حسن گفت میای یا نه گفتم فکر نمیکنم نیاز باشه، آخه این اردو برای مدیران گروه های تبلیغی بود! که بیشتر با کار جهادی آشنا بشن! ما هم که تفریحی هم نیگا کنیم اردوهای زیادی رو توفیق تفریح داشتیم!

ولی حاج حسن با چند جمله مخ مارو زد!

این شد که قرار شد بریم سمت شیراز و منم بشم یکی از نوکرای "بی بی زینب سلام الله علیها" تو اردوی جهادی سازندگی شهید حقانی(ره)

راستش وقتی گفتن قراره با پرواز بریم و از طرفی هم مسؤلین گروه های تبلیغی تو اردو بودن، فکر نمیکردم اردوی خوبی از آب دربیاد.

ساعت دوازده دفتر تشکل بودم(با کمی تاخیر) و بعدش با چندتا سواری حرکت کردیم سمت تهران و فرودگاه مهرآباد، حالا بماند که وقتی مردم 25 تا آخوند رو باهم تو فرودگاه و هواپیما میدیدن چه حالی داشتن!! ماهم که رومون نمیشد بگیم میریم اردو جهادی! آخه اردو جهادی اونم با پرواز!!

خلاصه ساعت حدود شش عصر رسیدیم شیراز، اول از همه رفتیم سمت حرم احمد ابن موسی(ع) "شاهچراغ" جهت عرض ادب و زیارت، بعدشم یه جلسه توجیهی مختصر و حرکت به سوی بخش میمه - روستای خبره...

تا رسیدیم ساعت حدود یک شب شده بود! اهالی خبره هم مثل همه روستاها که زود میخوابن، خوابیده بودن، با اینکه خیلی  منتظر بودن برای رسیدن رفقا! ولی خب فک نکنید کسی استقبال نیومد!! اتفاقا استقبال پر سروصدایی داشتیم !سگای روستا برای استقبال اومدن، و از حق نگذریم استقبال خوبی هم شد!!!

بعد از چاق سلامتی با استقبال کننده ها! که یکی دونفر از اهالی خبره هم همش بهشون غر میزدن! همه رفتیم خونه یکی از اهالی برای استراحت و خواب...

حاج حسن (شما بخونید میر غضب اردو) همش وردش این بود زود بخوابید فردا ساعت 5 بیدار باشه ها!! ولی خب مگه آخوند جماعت قراره حرف کسی رو گوش بده!

بعد تموم شدن تلفنام!! و صف سرویس! نزدیک 2 رفتم که بخوابم، ولی هنوز چشام گرم نشده بود که صدای مناجات سحرگاهی اونم تو بلندگو، بیدارم کرد! نماز شب با اعمال شاقه!...

پیش خودم گفتم الانه صدای همه دربیاد، ولی وقتی بلند شدم از خودم خجالت کشیدم، با اینکه بچه ها شب دیر خوابیده بودن همه مشغول نماز شب بودن، الحق که افسران جنگ نرم بودن...

جونم براتون بگه بعد از نماز صبح یخورده بالا و پایین پریدیم و مثلا نرمشی کردیمٕ بعدشم با یه دعای عهد دلمون رو صفا دادن! دعا که تموم شد یه صبحونه درست و حسابی با نون محلی و... آخرش هم آماده باش برای کار عمرانی...

قبل حرکت به سمت پروژه عمرانی مراسم انتخاب شلوار بود و لباس پوشان!! کشش ندموقت طلوع آفتاب سر زمین مسجد بودیم، مسجدی که به نام "بی بی زینب سلام الله علیها" مزین بود.

بچه ها تقسیم شدن! یه عده رفتن سراغ آوردن آجر پای کار یه عده هم سراغ ملات و ...

خلاصه همه دست به بیل و آجر شدیم...

و منم شدم وزیر ملات!!!!!!! خب:  ملات ملاته.... شیرین ملاته بدو که تموم شد... ملات نگو قند و عسل بدو که خراب شد!!

سه تا اوستا کار دیوار چینی رو شروع کردن و برو بچ (شما بخونید مسولین گروه های تبلیغی کشور که همشونم آخوند بودن!!) باید آجر و ملات اوستاها رو تامین می کردن، طلبه های با صفایی که چند ساعت پیش لباس آخوندی تنشون بود و برای خودشون شان و شؤوناتی داشتن بی خیال همه شؤونات شده بودن و انگار نه انگار که مسولیتی دارن، با چنان عشقی کار می کردن که انگار دارن جلوی خود آقا و صاحبمون کار میکنن، که حتما هم همین بوده...

بقیشم بمونه برای یه روز دیگه...

۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۰:۱۵
طلبه جهادی

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!

پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمهِ آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و...

آن را روی آتش می ریزم!

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!

پس یادمان باشد هرآنچه از دستمان بر میاید،برای عزیزانمان انجام دهیم تا در مقابل خداوند شرمنده نباشیم!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۰۹:۰۷
طلبه جهادی