طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

تبلیغ جهادی

طلبه جهادی

------------ "روز هایی برای خدا" --------------

من و وجدانمو و دلم!اینجور باهم قرار گذاشتیم
برای خدا وبه عشق مولا وخدمت به بهترین ها
بهترین هایی که داراییشون پاکی و صفا هست
نه مال و سرمایه و مقام و زیبایی...
حرکت کنیم...
قرارمون اینه: که تلاشمون و جهادمون ...
"فقط" برای تجربه و پیشرفت نباشه!
دعا کنید حواسم باشه این کار رو پله قرار ندم
دعـــــــا کنید تا آخــــــــــــر بمونــــــــــم...
--------------------- یا حق -------------------

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
نویسندگان

۲۶ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

وقتی کسی بهت بدی میکنه، فحش میده، ببخشش...
این بخشش، سود رسوندن به اونی نیست که بهمون بدی کرده...
که دلمون نیاد، که کینه و بغض، منصرفمون کنه !
بخشش، تموم سود و نفعش برای بخشنده است...!


+ بر عکس نفرین که شمشیر دو لبه است...!

+ بیایم تو این ماه شعبان یخورده شبیه خدا بشیم...
خالی از ناراحتی و کینه و نفرت و بغض...

و سرشار از عشق و دوست داشتن...

 

۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۳
طلبه جهادی

قبلا که توفیق بود گاهی خاطرات شهداء رو میخوندم، تو زندگی نامه بعضی از شهداء خونده بودم که به حضرت حجت خیلی ارادت داشتن، نه فقط ارادت ذهنی و فکری نه! یعنی همیشه جوری بودن که انکار در محضر آقا هستن، لباس و ظاهرشون، اخلاق و برخوردشون، حرف و صحبتشون و...

یکی از چیزایی که برام جالب بود این بود که شهدایی رو میشناختم که حتی برای عروسی اقا و مولاشون رو دعوت می کردن! خب این برای اون روحیه و اون شرایط شاید طبیعی باشه...

فکر کنم یه ماه پیش بود که یکی از رفقای با صفای منطقه ای که کار میکنیم، زنگ زد که میخوام با شما صحبت کنم، نگران بود و نگرانیش این بود که میخام عروسی بگیرم و خونواده خودم و خانمم میگن باید عروسی شاد باشه و بزن و بکوب و...

اول فقهی بهش جواب دادم، که اگه حدود رعایت بشه و لهوی نباشه و... اشکال نداره. یه آهی کشید و گفت آخه روحانی که اومده بود روستامون گفته همیشه یاد امام زمان باشید و سعی کنید امام زمان که پدر شما هستن رو خوشحال کنید.

من میخواستم امام زمان رو به عروسیم دعوت کنم و خوشحالشون کنم! اگه اونجوری باشه میترسم وقتی آقا بیان ناراحت بشن، گفت امام زمان هم دوست داره بیاد تو عروسی درسته؟! بعد خودش گفت مگه آقا دل ندارن مگه ...

این استدلال و حرفای یه جوون روستایی هست! با خودم فکر میکنم چقد من عقبم...

۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۰
طلبه جهادی

امسال رو حضرت آقا سال اقتصاد و فرهنگ نام گذاری کردن با عزم ملی و "مدیریت جهادی" تا اینجاش حکیمانه و زیبا هست! تو این یکی دو ماهه به این فکر می کردم، در حد توانم قدمی بردارم تا شاید این نگاه برای بعضی ها دغدغه بشه، به همین خاطر با دوستان و رفقا و آدم هایی که احساس می کردم میتونن کاری کنن صحبت میکردم؛

که امسال به عنوان یه شیعه یا نه اصلا یه مسلمون و یه ایرانی چه قدمی برای فرهنگ برداشتیم؟

جوابی که اکثر رفقا میدادن این بود؛ که اولا به ما چه!! مگه مسئولین چیکاره هستن! و بعدش هم با کدوم امکانات؟

تو نگاه اول حرفِ منطقی به نظر میاد! ولی واقعا فقط مسئولین وظیفه کار فرهنگی دارن؟ و واقعا امکانات نداریم؟ یا...

فکر میکنم گیر جای دیگه ی باشه: مشکل دغدغه نداشتن ما هست، مشکل اینه که دغدغه اول و آخرمون دنیا شده...

وگرنه هرچی فکر کنیم می بینیم، هیچ قشری اندازه جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی امکانات نداره؟ چندتاشو میگم: محله! مسجد، "حسینه،  مهدیه، هیئت" پایگاه بسیج، کانون مساجد، حوزه علمیه، نماز جمعه و... اینا همش پایگاه های مردمی هست! که نمونه هیچ کدومش دست جناح ضد فرهنگ نیست! موقعیت نظام اسلامی و کلی از ارگان ها و ادارات فرهنگی رو به این اضافه کنید. به این نتیجه می رسید که امکانات ما نظیر نداره، و ما داریم با این استدلال غلط خودمون رو گول میزنیم، اشکال از ماهست بعد میگیم چرا وضعیت فرهنگی ما داره رو به افول میره ...

رفقا حق بودن کافی نیست، باید تلاش کرد و مجاهده داشت، کار جهادی و فرهنگی هیچ وقت آبش با راحت طلبی و دنیا طلبی و لذایذ زود گذر دنیا، توی یه جوی نرفته! و باهم  سازگاری نداشتن و ندارن....

خلاصه: اگه بخوایم تو انقلاب فرهنگی نقشی داشته باشیم، باید از جون و مال و آبرو و موقعیت و شهرت و خیلی چیز ها بگدریم، باید من وجودمون رو خط بزنیم، باید بفهمیم جنگ فرهنگی هست، باید جبهه ای بشیم! و عمل کنیم. مثل قدیما...

.

.

+چند سطر باید پای درس شهداء نشست...

۴ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۵۶
طلبه جهادی

خیلی خوشحال میشم در مورد این پست راحت حرفاتونو بزنید؟

یکی زنگ زد که این عکسا چیه؟ چه معنی داره طلبه با لباس بیل دست بگیره و کار کنه؟ چرا به لباس بی احترامی می کنید! مگه استاد دانشگاه  و دکتر و مهندس از این کارا میکنن؟ اصلا به چه اجازه ای وقتی لباس روحانیت تنت هست کوله پشتی میذاری و میری ... مگه کسی تو مملکت پیدا نمیشه اینکارو بکنه که شما باید برید؟

خلاصه خیلی دلش پر بود؟

اول گفتم حرفای قشنگی زدی و برام دعا کن؟!؟ ولی دیدم نه، کوتاه بیا نیست و انگار عهد کرده مارو از راه راست هدایت کنه!!

گفتم شما بفرمایید جایگاه این لباس چیه؟ گفت: منبر و مسجد و قلم و ... گفتم: خدا منکرش رو هدایت کنه! گفت نباید برید با این کارا خودتون رو کوچیک کنید! باید بذارید مخاطبین بیان پیشتون...!

بماند که چیا گفته شد...

ولی برام سواله، نه اینکه سوال باشه، یه چیزایی گوشه دلم مونده، تا جایی که من خوندم پیامبر تو ساخت مسجد خودشون دست و لباسشون گِلی بود، بعد اینکه دست به بیل شدن فرمودن ساخت مسجد ثواب داره! امیر المومنین هم که قصه نخلستان و چاه رو همه میدونیم (جالبه بدونیم همه نخلستان ها رو بعد اتمام وقف می کردن) یعنی شخصی نبوده! بقیه ائمه و بزرگان دین و علمای حتی معاصر مثل امام خامنه ای هم که سیرشون همین بوده!

بذارید بقیش رو بعدا بگم.... فعلا شما نظرتون رو بگید. برای دیدن عکس ها کلیک کنید.

+ اینم قبل محکوم شدن بگم من از طرفدارا و پاکارای پروپاقرص منبر قلم و... هستم.

۶ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۳۷
طلبه جهادی

دلم بهونه حرم گرفته...

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۳۷
طلبه جهادی

داره بارون میاد و من دارم به این فکر میکنم که امروز آسمونم غصه داره، و شاید نتونسته این همه غربت رو تحمل کنه! بچه های علی و فاطمه (بچه شیعه ها رو میگم) سیزده بدر رو  با شکوه تموم برگزار کردن! اصلا هم مهم نیست که یکی این روزا غصه داره، یکی منتظر شیعه هاش هست که برن و بهش تسلی بدن...

اونجور که رفقا گفتن دیشب و امروز مجالس بی بی خیلی خلوت بوده و بچه های زهراء خستگی سیزده بدر و تفریح رو  درمیکردن...!

کسی نمیگه حتما دهه بگیریم و...  اصلا هفته و چند روز قبل هم پیشکش! ولی کاش شب و روز شهادتی خودمون رو به ارباب نشون میدادیم، آخه میگن مستحبه آدم خودش رو به صاحب عزا نشون بده...

کاش بخاطر دور شدن نحسی، بخاطر حاجت روایی هم که شده می رفتیم و یه سر به مجلس عزای فاطمه میزدیم، امام و رهبرمون فرمودن : من رزق سال کشور را در شب های فاطمیه می گیرم!!

به نظرتون بازم برای فــرج دعـــا کنیم؟ نکنه آقا بیاد و باز تو کوچه "تک و تنهایی" مجبور بشه دنبال یار و همراه بگرده ...؟ میترسم بیاد و ما پای تلوزیون باشیم و محو دیدن سریال یا  سیزده بدر و شمال و کیش و  ....

۷ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۳۲
طلبه جهادی

می فرمود:  روضه خوندن امام زمان با ما فرق داره! وقتی ما قرار باشه گریه کنیم، باید کسی برامون مصیبت بخونه، ما تصور کنیم، بعد گریه کنیم! ولی آقا و مولای ما اینجور روضه نمیخونن! آقا به همه این مصائب علم دارن، علمی که هر لحظه تازه هست... یعنی مولای ما هر لحظه در و دیوار رو سیلی و کربلا رو....

بعدش ابروهاشو درهم کشید و گفت: خیلی مراقب باشید، حواستون باشه این روزا آقا عزادارن و یادتون نره حضرت حجت همیشه من و شما رو میبینن... بعدش هم آه ی کشید و گفت؛ البته اگه کسی عاشق و دلسوخته باشه نیاز به این حرفا نیست! کسی که کسی رو دوست داشته باشه بفهمه درد داشته دردش میگیره، نمیتونه بی تفاوت باشه...

امشب شهادت مادر امام زمان هست، شهاد برترین و بهترین بانوی عالم هستی، خونه علی هم که معلومه چه خبره، فقط من موندم  چرا تو دلای ما و تو شهر و کوچه های ما هنوز خبری نشده!

خیلی ها میگن بسه گریه کردیم! و شادی رو نباید گرفت و... یه عده هم که اعتقاد بیشتری دارن میگن؛ شهادت از بعد از نماز شروع میشه! واقعا این جواب رو حاضریم به صاحب عزای این روزا بگیم!

بچه شیعه ها برای مادرمون چیکار کردیم؟!!

۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۱۸
طلبه جهادی

کنار جاده همانطور که به چوب دستیش تکیه داده بود، دست تکان می داد، به راننده گفتم: " وایستا فکر کنم آب میخاد" از ماشین پیاده شدم ، رفتم طرفش...

سلام پدرجون خوبی؟ آب میخاید یا جای میخاید برید؟

به سرتاپای من نگاهی انداخت، از نگاهش معلوم بود مرا شناخته است! این را از برق چشمانش می شد فهمید! با خودم گفتم اگر نشناسی باز هم کارت را راه میندازیم... سرش را بالا گرفت و همانطور که دست های پینه بسته اش رو از دستم جدا می کرد گفت؛ "خیلی وقته منتظرتونم!  گفتم منتظر من یا ماشین؟ "

گفت؛ منتظر شما حاج اقا ! از این حرفش تعجب کردم و  ذهنم پر شد از سؤال های جور واجور، پیش خودم گفتم حتما از نداری و گرفتاری پیش من آمده یا اینکه رفقای جهادی چیزی  گفتند...

خلاصه...؛ گفت بی ادبی هست ولی چند لحظه میخام وقت شمارو بگیرم و باشما کار دارم، بعد بدون مقدمه دستم رو گرفت، مرا کنار کشید و طوری که راننده نبیند پلاستیک مشکی که دستمالی پارچه ای داخلش پیچیده شده بود را در دستم جا داد. بعد با شرم و خجالت و با آن لهجه شیرین خراسانی گفت "خیلی وقته نیت کردم برای حضرت زهرا کاری بکنم! اگه شد با این یه کار کوچیک برای حضرت فاطمه بکنید."

سرش پایین بود دستش رو از دستم کشید و زیر لب صلوات می فرستاد و رفت...

رفتنش را نظاره میکردم، گیج شده بودم، پیرمرد که معلوم بود چوپان روستا است، همونطور که دور میشد به آسمان نگاهی کرد و آستینش را روی صورتش کشید.

یاد بچگی هایم افتادم یاد وقت هایی که پیش مادرم اشک هایم را با آستینم پاک می کردم...

وقتی پلاستیک را باز کردم بوی عطر فضا را پر کرد! حدود پانصد هزار تومان داخل دستمال بود! به دستمال و حتی اسکناس ها عطر زده بود...

مطمئنم گوسفندش را فروخته، گوسفندی که حتما اندک سرمایه اش بوده...

+گاهی غبطه خوردن گلوی آدم رو به درد میاره من هنوز گلوم درد میکنه...

۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۵۹
طلبه جهادی

این پست را فقط باید سکوت کرد.

 

+ خونه علی رو نمیدونم، ولی اینجا دیشب عروسی بود!

+ باید تکیه دهی به دیوار کوچه و نظاره کنی رنج تاریخ را...

۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۵۰
بهاری ...

آیت الله بهجت:

عدم انجام کارهایی خیر از قبیل صدقات جاریه و ساختن بناهای خیریه عام المنفعه، مساجد، حسینیه ها، مدارس و بیمارستان ها و... که امروز مردم از آن محروم هستند، از بی پولی نیست! بلکه از بی توفیقی ما است!

جزییات ثبت نام اردوهای جهادی فرهنگی، فروردین 93 و عکس های ناب و دیدنی از اردوی جهادی فرهنگی نوروز 92 طلاب و دانشجویان در:

mojahedeh.com

+جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا و مولای عزادارمون صلوات...

طلبه جهادی

 

۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۴۲
بهاری ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۵۴
طلبه جهادی

وقتی وارد خونه پیرمرد روستایی شدیم فقر و نداری از همه جا می بارید، ولی این قبل از درک بارش  فهم و معرفت بود! یکی از رفقایی که باهم رفته بودیم برای بازدید از روستاها، می خواست یه جوری به پیرمرد روستایی بفهمونه که ما از کم کاری برخی مسولین در قبال شما ناراحتیم، و طرف شماییم و از این حرفایی که عموما وقتی میریم مناطق محروم برای کم شدن وجدان دردمون میزنیم! خلاصه دوستمون گفت؛ کاش مسؤلین بیان و ببینن تو چه وضعی زندگی می کنید، چه مشکلاتی دارید و...

داشتم پیرمرد روستایی رو نیگا می کردم ببینم عکس العملش چیه، اشک تو چشماش حلقه زد همونطور که اشک رو گونه هاش می غلطید گفت؛ حاج آقا قرار نبوده انقلاب برای ما کاری بکنه! ما شرمنده ایم که نتونستیم جوری که باید برای انقلاب کاری بکنیم!

بعدها فهمیدم اون پیرمرد و استاد معرفت خیلی از مدت جنگ تحمیلی رو جبهه بوده...

روحانی جهادی

۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۰۳:۲۹
طلبه جهادی

مادر یعنی اینکه وقتی دلت تنگه، وقتی ناآرومی، وقتی غصه داری بری پیشش تا آروم بشی.

مادر یعنی واسطه فیض، "بی بی" برای ما طلبه ها "توی غربـتـــــــ" همیشه مـــــادر بودن...

ما امروز غصه دار مادرمونیم.

۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۲۸
طلبه جهادی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۴۰
طلبه جهادی

آخرای تابستون 85 بود، دانش آموزای ممتاز مناطق محروم چهار محال رو آورده بودیم قم، برای زیارت و سیاحت.

حاج آقا صفری داشتن صحبت می کردن؛ از غربت امام زمان(عج) و تنهایی آقا و اینکه چطور میشه ارباب رو ببینیم، وقتی از مشرّف شدن یکی از علما محضر ارباب گفتن، دانش آموزی که کنارم نشسته بود با اون چهره آفتاب سوخته و اشکی که تو چشماش حلقه زده بود رو کرد به من و با بغض گفت:

حاج آقا شما تا حالا چند دفعه امام زمان رو دیدین؟

هیچ وقت اونقد شرمنده نشده بودم...

 

+ شرمنده همیشگی

۴ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۵۶
طلبه جهادی

از اون جایی که دوستان این پست رو نمی خوندن گذاشتم صفحه اول که انشاءالله بخونید و نظر بدین.

سلام به همه رفقای خوبم: طلبه و غیر طلبه! معتقد و غیر معتقد! پایبند و بی مبالات! امروزی و دیروزی...! به همه شمایی که لطف دارین و سر میزنین و انشاءالله با نظرات و حرفای قشنگتون باعث خیـر  اول از همه هم بگم این پست برای اصلاح خودم هست، ربطی به هم لباسای خوب و باخدا و باصفام نداره، و فقط یه دغدغه شخصی هست برای اصلاح فکرم و تجربه و یه پل ارتباطی با جامعه!

خب بگذریم و بریم سر اصل مطلب.

از همون وقتایی که خدای بنده نواز منت گذاشت و رسول مهربونی رو برای ما فرستاد و بعدهم در زمان ائمه "علیهم السلام"یه عده از مسلمونا اسلام واقعی رو یاد میگرفتن و برای ترویجش تلاش میکردن، حالا شاید شکلش خلیی مثل الان نبوده، ولی خب این راه و روش همیشه بوده، بعد از غیبت مولا و سرورمون هم اینکار ادامه داشته و میشه گفت یخورده بیشتر شبیه امروز بوده! که یه عده از شهر و دیار خودشون کوچ میکردن تا راه و رسم زندگی واقعی رو یاد بگیرن و بعدش هم به بقیه برسونن، هرچند اونوقت تو حوزه همچی باهم میخوندن! از ریاضی و نجوم و طب و... تا فقه و فلسفه و منطق و اصول، ولی خب اصلش برای تعالی فرهنگ ناب محمدی بوده، این حرکت مبارک هنوز هم ادامه داره و ان شاءالله تا فرج مولا ادامه خواهد داشت. حرف درمورد این موضوع زیاده و گفتنش هم کار اهل فن هست...

بازم سخن کوتاه کنم!!

قبلا تو همین وبلاگ یه مطلب گذاشتم با عنوان معادله سخت یه نظر شخصی داشتم که گذاشتم، حرفمم این بود که: قرار اینه من و امثال من برای اصلاح جامعه و تعالی امور فرهنگی و پیشرفت جامعه اسلامی کار کنیم و فعالیتمون تو این راستا باشه همونطور که رویه و مسلک گذشتگان این بوده. پس برای رسیدن به این اصل نباید از هیچ تلاشی فروگذاری کنیم. ولی خب از اونجایی که تو جامعه پیشرفته امروزی و با وجود مشغله ها و انفجار اطلاعات، خیلی چیزا فرق کرده و دشمنی ها هم زیاد شده و از طرفی روش های ارتباطی هم کسترده تر شده، فکر میکنم اگه بخوایم به جایی برسیم باید بیشتر  همفکری کنیم من به عنوان یه طلبه از همه شما خوبایی که میاید و به  وبلاگ من سر میزنید میخام کمک کنید!

پیشنهاد و انتقادایی که دارید، حرف و سوالایی که  دارید رو بگید و بنویسید. اصلا توقعتون از ما چیه؟! نظرتون درباره ما چیه؟

چیکار باید کرد مشکل امثال من "نه بزرگامون" چیه؟ چرا بعضی از جوونا از بعضی از امثال من فاصله میگیرن؟

خلاصه هرچی حرف و درد دل هست رو میشنویم...

منتظریم یاعلی...

۴ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۵۱
طلبه جهادی
 

صهبای سحر جام مرا می خواند

 
صحرای خطر گام مرا می خواند
 
وقت خوش رفتن است هان گوش کنید
 
از عرش کسی مرا می خواند . . .
 
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۱
طلبه جهادی

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!

پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمهِ آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و...

آن را روی آتش می ریزم!

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!

پس یادمان باشد هرآنچه از دستمان بر میاید،برای عزیزانمان انجام دهیم تا در مقابل خداوند شرمنده نباشیم!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۰۹:۰۷
طلبه جهادی

این روزا همچی دست به دست هم داده تا دل بی دست و پای ما همش آرزوی پرواز داشته باشه به صحن و سرای آقا و اربابمون ابی عبدالله...

از پیامایی که میاد و تماس هایی که حلالیت میطلبن برای سفر کربلا تا پرچم و پارچه مشکی های عزای ارباب تو کوچه و خیابون، تلوزیون هم همش دل رو هوایی بین الحرمین میکنه، با تصاویر کربلای آقا و زائراش، این روزا خیلی ها پیاده راهین، خوشبحال همه اونایی که راهی حرم اربابن...

پیش خودم گفتم واسه اینکه اسم ماروهم بنویسن تو لیست اونایی که آروزی کربلا دارن! جز حسرت خوردن!! اینجا یه قدمی برای ارباب برداریم...

یادمه کوچیکتر از الان که بودم تو محلمون اینجور رسم بود، شبای زمستون و مخصوصا شب یلدا؛ دور هم میشستیم و بزرگترا از گذشته ها میگفتن...

پیش خودم گفتم چه خوب میشه به اون رسم برگردیم و فردا شب که شب یلدا هست مثل قدیما دور هم بشینیم و از گذشته ها بگیم، از غم بی بی زینب، از تنهایی آقامون حسین، و از اینکه بی بی زینب چی کشید وقتی میخواست به داداش بگه رقیه رو نیاوردم...

یه کار زیبای دیگه هم که میشه کرد اینه باهم برای سلامتی زائرای ارباب صلوات بفرستیم و صدقه بدیم...

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم                 السلام علیک یا ابا عبدالله...

 

انشاءالله با حضرت سید علی بریم کربلا...

۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۶
طلبه جهادی

همیشه خدا جمعه ها دلا هوائی بوده!

صبح که میشه بخوای، نخوای انگار منتظر یه خبری!!

حتی اگه خواب باشی...

همین که به ظهر و کم کم غروب نزدیک میشیم امید ته میکشه، مثل همون شادی و نشاطی که از ظهر ته کشیده ...

حالا هم داره ظهر میشه، کاش این دفعه، این جمعه، خبر،  بیاد...

انشاءالله غروب که میشه اوج جوشش همه شور و نشاطمون باشه!

با اون خبر همیشه صبح هست...

چندی وقتی هست خیلی چیزا فرق کرده و عوض شده!! پیرامون خودم رو میگم!

چی؟؟ چطوری؟؟ خب مگه قراره همچی رو بگم؟؟

فقط اگه خوندین آروم زیر لب واسم دعا کنید...

دعا کنید ارباب نیگا کنه، و بشه اون چیزی که باید بشه...

یا مهدی ادرکنی....

۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۶
طلبه جهادی