حافظان انقلاب
سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۲۹ ق.ظ
وقتی وارد خونه پیرمرد روستایی شدیم فقر و نداری از همه جا می بارید، ولی این قبل از درک بارش فهم و معرفت بود! یکی از رفقایی که باهم رفته بودیم برای بازدید از روستاها، می خواست یه جوری به پیرمرد روستایی بفهمونه که ما از کم کاری برخی مسولین در قبال شما ناراحتیم، و طرف شماییم و از این حرفایی که عموما وقتی میریم مناطق محروم برای کم شدن وجدان دردمون میزنیم! خلاصه دوستمون گفت؛ کاش مسؤلین بیان و ببینن تو چه وضعی زندگی می کنید، چه مشکلاتی دارید و...
داشتم پیرمرد روستایی رو نیگا می کردم ببینم عکس العملش چیه، اشک تو چشماش حلقه زد همونطور که اشک رو گونه هاش می غلطید گفت؛ حاج آقا قرار نبوده انقلاب برای ما کاری بکنه! ما شرمنده ایم که نتونستیم جوری که باید برای انقلاب کاری بکنیم!
بعدها فهمیدم اون پیرمرد و استاد معرفت خیلی از مدت جنگ تحمیلی رو جبهه بوده...
۹۲/۱۱/۲۲