شب یلدا...
این روزا همچی دست به دست هم داده تا دل بی دست و پای ما همش آرزوی پرواز داشته باشه به صحن و سرای آقا و اربابمون ابی عبدالله...
از پیامایی که میاد و تماس هایی که حلالیت میطلبن برای سفر کربلا تا پرچم و پارچه مشکی های عزای ارباب تو کوچه و خیابون، تلوزیون هم همش دل رو هوایی بین الحرمین میکنه، با تصاویر کربلای آقا و زائراش، این روزا خیلی ها پیاده راهین، خوشبحال همه اونایی که راهی حرم اربابن...
پیش خودم گفتم واسه اینکه اسم ماروهم بنویسن تو لیست اونایی که آروزی کربلا دارن! جز حسرت خوردن!! اینجا یه قدمی برای ارباب برداریم...
یادمه کوچیکتر از الان که بودم تو محلمون اینجور رسم بود، شبای زمستون و مخصوصا شب یلدا؛ دور هم میشستیم و بزرگترا از گذشته ها میگفتن...
پیش خودم گفتم چه خوب میشه به اون رسم برگردیم و فردا شب که شب یلدا هست مثل قدیما دور هم بشینیم و از گذشته ها بگیم، از غم بی بی زینب، از تنهایی آقامون حسین، و از اینکه بی بی زینب چی کشید وقتی میخواست به داداش بگه رقیه رو نیاوردم...
یه کار زیبای دیگه هم که میشه کرد اینه باهم برای سلامتی زائرای ارباب صلوات بفرستیم و صدقه بدیم...
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم السلام علیک یا ابا عبدالله...
انشاءالله با حضرت سید علی بریم کربلا...
سفارش کنید اسم ما رو هم بنویسن !
شب یلدا قدم آرام بردار
کمی هم احترام ما نگهدار!
تو میبینی ربابم غصه دار است
بنی هاشم هنوزم داغداراست
صدای العطش در گوش مانده
بدنها بیکفن هر گوشه مانده
شب یلدا تو هم چله نشین باش
سیه پوش غم سالار دین باش